ثمره ی عشقمون

13 ماهگی

سلام عروسکم توی این پست میخوام از کارهایی که تا این لحظه یاد گرفتی و شیرین بازیهات بگم اول بگم که تا 21 بهمن مرخصی هستم و سعی میکنم از لحظه لحظه کنارت بودن استفاده کنم انقدر بهم دیگه وابسته شدیم که نمیدونم چجوری دوباره برگردم سرکار ، همچنان دنبال پرستار هستیم اما تا الان آدمی که مدنظرمونه پیدا نکردیم خیلی بابت این موضوع فکرم مشغوله اما مثل همیشه همه چی رو به خدا میسپرم چون مطمئینم همه چی بهتر از اونی که ما بخوایم میشه. حالا میخوام از این روزها برات بگم از شیطونی ها و شیرینی هات علیرضا مامان نگات که میکنم انقدر از صورت شیرینت لذت میبرم و همش میگم خدایا بهتر از اونی که میخواستم بهم دادی شکرت ماشالله انقدر شیرین و باهوشی هرچقدر بگم کمه...
31 فروردين 1395

یک سال.....

سلام دردونه ی مامان بهار ، امروز مامان خیلی حس خوبی داره یه حس شیرین ،یادآوری خاطرات سال پیش چنین روزی اشک شوق توی چشمام میاره .هرچقدر خدارو شاکر باشم بازم کمه ؛ توی این یک سال روزی نبوده که خدارو شاکر نباشم بابت فرشته ای که بهم داد خدا جونم تو چقدر بزری چقدر مهربونی انتظار منو به چه زیبایی جواب دادی .چقدر زیبا به وعده ای که بهم دادی عمل کردی ، هنوزم باورم نمیشه باورم نمیشه مادر همچین پسر دوست داشتنی شده .خدا جونم شکرت هزاران بار شکر علیرضای مامان تولد یک سالگیت مبارکککککککککک چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود وقتی برای بار اول دیدمت همه چیز رو با جزئیاتش یادم میاد .این یک سال سخت اما شیرین گذشت .خدایا از صمیم قلب آرزو میکنم طعم مادر ...
31 فروردين 1395

یک اتفاق بد که به خواست خدا بخیر گذشت...

دو سه روزی بود که مامانی پروین از مشهد اومد تو خیلی خوشحال بودی روز شنبه بود که مامانی برات آش دندونی درست کرد بردیم برای تموم فامیل شبش حال مامانی پروین بد شد و فوری بابایی و دایی رامین بردنشون بیمارستان که گفتن مامانی پروین سکته کرد سکته قلبی اصلا باورم نمیشه الان که دارم اینارو برات مینویسم دوباره از یادآوریش حالم بد میشه .چند روزی بود مرتب بارون میومد و هوا عالی بود اون شبی که حال مامانی بد شد هم بارون میومد.من و تو تو خونه تنها بودیم خیلی نگران بودم مرتب زنگ میزدم بابایی میگفت چیزی نیست به مامان سرم وصل کردن اصلا به من نگفتن چی شده صبح روز بعدش فهمیدم مامان گلم مادر عزیزتر از جونم سکته کرده به همین راحتی ...اما خدای بزرگ خدای مهربون خیل...
31 فروردين 1395

لب ها شده چه خندون ......علیرضا داره یه دندون

الهی شکر اولین دندونت توی 11 ماهگی دراومد نمیدونی چه لذتی داشت وقتی صدای تیریک تیریک دندونت به قاشق خورد دست زدم دیدم بله علیرضای من اولین مرواریدش دراومد. چند روزی هست مامانی پروین رفته مشهد و من یه هفته مرخصی گرفتم و پیش پسرم موندم چه روزهای خوشی باهم گذروندیم انقدر باهم بازی کردیم همش بوت میکردم و خودمو بهت میچسبوندم .الهی شکر روز به روز داری بزرگتر میشی کلی کار جدید یاد گرفتی همش از دور بوس میدی خدا میدونه چقدر شیرین شدی .یکی دیگه از کارهای جدیدت نشسته خزیدنت بود که یاد گرفتی همیشه عاشق این جور خزیدن بچه ها بودم اصلا چهار دست و پا دوست نداری فقط نشسته نشسته میری جلو ، حالا کلی فیلم دارم که انشالا بعدا بهت نشون بدم واقعا خنده داره. راس...
31 فروردين 1395

بهترین بابای دنیاااااااااا

سلام جیگر گوشه ی من ، پسر قشنگم میخوام امروز توی این پست از پدر مهربونت برات بگم که انشالا سالیان سال سایش روی سرمون باشه. پسرم خدا میدونه چقدر بابا امیر دوستت داره شبا که از سرکار خسته برمیگرده خونه تموم وقتش رو با پسرش میگذرونه ، باهات بازی میکنه به مامان کمک میکنه خیلی خیلی مهربونه.توهم خیلی بابایی رو دوست داری وقتی میره دستشویی دستاشو بشوره گریه میکنی که بغلم کن بابایی میگه علیرضا بابا "دستا شوشو ، بوسا خورخور" تا میره تو دستشویی میری پشت در منتظرش میمونی . من و بابا تموم  این روزها وحرکات رو تصور کرده بودیم قبل دنیا اومدنت .خدایاااااا بزرگیتو شکر پسری سالم و صالح بهمون دادی. با با امیر چندسالی هست که آسایش رو از ...
31 فروردين 1395

آبان ماه 94

سلام عشق مامان ، پسر خوشگلم از اتفاقات این ماه برات بنویسم اول ماه چند روزی من و شما و بابایی رفتیم تهران .این اولین مسافرتته فدات بشم شما 8 ماه و 11 روزت بود .من یه مصاحبه کاری تهران داشتم و از اونجایی که یک شب هم نمیتونم دوری شما رو تحمل کنم قرار شد سه تایی باهم بریم.جمعه شب رفتیم خداروشکر از این سر شما تو پرواز همش خواب بودی خیلی نگران بودم تو پرواز اذیت نشی اما خداروشکر بخیر گذشت اونجا عموت اومد دنبالمون و رفتیم خونشون. پسرم چون تا حالا از خونه جدا نشدی همه جا برات تازگی داشت و یکم غریبی میکردی اصلا شب دوست نداشتی بخوابی انگار میخواستی تو خونه خودمون  بخوابی واسه همین آروم نمیگرفتی و حسابی اون چند روز هم خودتو اذیت کردی هم مامان ...
31 فروردين 1395

14/7/94

سلام گل پسرم تاج سرم بازم تاخیرررررررر ببخشید پسرم واقعا وقت سرخاروندن ندارم پسرم اومدم از این روزهات بگم که روز به روز شیرینتر و دوست  داشتنی تر میشی ماشالله بهت خیلی تیزهوشی و همینطور کنجکاو.... با اون چشم های خوشگل و درشتت میخوای همه چیو کشف کنی مامان فدات بشه الان سر کارم دلم داره برات پر میکشه ،صبح که داشتم میومدم بیدار بودی دست دستی میکردی و کلی میخندیدی مامان جونم 28 شهریور 8 ماهت تموم شد رفتی تو 9 الهی شکر داری روز به روز بزرگتر میشی عاقلتر و شیرین تر میشی. کارهایی که تا الان یاد گرفتی رو برات میگم بابا میگی تا کسی صدات میکنه یا در جواب حرف اطرافیانت میگی اه از 7ماهگی میتونستی بدون کمک بنشینی همینجوری نشس...
31 فروردين 1395

با تاخیر.....

سلام پسر قشنگم میدونم خیلی وقته فرصت نکردم برات بنویسم واقعا شرمندتم عزیزم میشه گفت 2 الی 3 ماهه که از تو و بزرگ شدنت ، کارهای قشنگت که روز به روز شیرین تر میشی ننوشتم. اما بهت قول میدم از این به بعد مرتب برات بنویسم عشقم مامانو ببخش. به خلاصه ای از این چند وقت برات بگم خدارو هزار مرتبه شکر دل دردات دیگه تموم شده، روز به روز داری نازتر و قشنگ تر میشی و همینطور شیطون تر. تو 5 ماه بودی که غلط زدی و اومدی رو شکمت ، 4 ماهت که تموم شد روزی یه وعده بهت لعاب برنج میدادم . پسرم مامان این روزها حسابی سرش شلوغه کار بیرون ،کار خونه و مامان یه پسر شیطون و وروجک ....که من الهی فداش بشم.همش دلت میخواد یکی باهات حرف بزنه ،بازی کنه ، قهقهه می...
31 فروردين 1395

زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را !

زود بزرگ نشو فرزندم   قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام .   آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر.   آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.   آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم ، بزرگ که شدی از نگاه دل...
31 فروردين 1395
1